دانشگاه تهران
دانشکدگان هنرهای زیبا
نشریه هنرهای زیبا: هنرهای نمایشی و موسیقی
2228-6012
2676-7422
20
1
2015
03
21
بررسی تینتینابولی و روند کاهشی و افزایشی در موسیقی آروُ پَرت و مقایسة آنها با برخی روشهای تکرار در موسیقی ایرانی
5
13
FA
امین
هنرمند
استادیار آهنگسازی، دانشکدة هنرهای نمایشی و موسیقی، پردیس هنرهای زیبا، دانشگاه تهران
aminhonar@gmail.com
اتابک
الیاسی
عضو هیئت علمی گروه آهنگسازی، دانشکدة موسیقی، دانشگاه هنر تهران، تهران، ایران
atabakelyasi@yahoo.com
10.22059/jfadram.2015.55375
هدف این مقاله، بررسی تکنیک تینتینابولی و روند کاهشی و افزایشی در برخی آثار آروُ پَرت و سپس مقایسة آنها با عناصر تکرار شونده در موسیقی ایرانی است. تکنیک تینتینابولی در دهة هفتاد توسط این آهنگساز استونیایی ابداع شده و در بسیاری از آثار او به عنوان یکی از ارکان مهم در شکلگیری سبک و بافت مورد نظر به کار رفته است. پس از آشنایی با تینتینابولی و پوزیسیونهای مختلف آن، روند تدریجی افزایشی و کاهشی که عاملی مهم در پیشبرد قطعات پَرت است مورد بررسی قرار میگیرد. خواهیم دید که چطور این روند بر روی عناصری چون تعداد نتها در جملات، گسترة صوتی (رجیستر) و متر تاثیر گذاشته و موجب تکرار برخی عناصر و همچنین احساس حرکت در آثار او میشود. در ادامه بخشهایی از سه قطعه از او با نامهای Für Alina، Fratres و Tabula Rasa که در دهة هفتاد نوشته شده و در سبک تینتینابولی میگنجد با توجه به دو تکنیک یاد شده مورد بررسی قرار خواهد گرفت. در انتها با توجه به تشابهات تکنیکهای مورد بحث با عناصر تکرارشونده در موسیقی ایرانی، شیوههای تکرار در این نوع موسیقی معرفی شده، و با تفکرات پَرت مقایسه خواهد شد.
تینتینابولی,آروُ پَرت,روند کاهشی و افزایشی,واخوان
https://jfadram.ut.ac.ir/article_55375.html
https://jfadram.ut.ac.ir/article_55375_013f2c60ae979a841afa9abf9d37aa71.pdf
دانشگاه تهران
دانشکدگان هنرهای زیبا
نشریه هنرهای زیبا: هنرهای نمایشی و موسیقی
2228-6012
2676-7422
20
1
2015
03
21
رویکرد شناختی به روایت اعتمادناپذیر در سینما
15
26
FA
محمد
شهبا
استادیار گروه سینما، دانشکدة سینما ـ تئاتر، دانشگاه هنر، تهران، ایران.
shahba@gmail.com
بهاره
سعیدزاده
دانشجوی دکترای پژوهش هنر، دانشگاه هنر، تهران، ایران.
10.22059/jfadram.2015.55377
این مقاله بر آن است تا مفهوم روایت اعتمادناپذیر را که بیشتر در حوزة ادبیات مورد مطالعه بوده است، در سینما بررسی نماید و چگونگی کارکرد راوی اعتمادناپذیر را از منظر نظریة شناخت در سینما طرح کند. بدین منظور، تلاش شده است بررسی شود چگونه خالق روایت سینمایی، در قالب کنشها، گفتارها، نمودهای بیرونی و رفتاری، نشانههای محیطی و تصویری-صوتی، حس و حال فضا و شخصیت پردازی، روایت (راوی) سینمایی اعتمادناپذیر را ترسیم میکند و مخاطب با توجه به نشانههای موجود در اثر و چگونگی پیشبرد روایت، درجات گوناگونی از اشراف به جهان روایت پیدا میکند. بنابراین، این پژوهش پس از تبیین رویکرد شناختی پژوهشگرانی چون دیوید بوردول، نوئل کرول، گرگوری کوری و توربن گرودال در مطالعات سینمایی، و با تمرکز به رویکرد شناختی بوردول، علاوه بر مرور دستهبندیهای پژوهشگران دربارة انواع روایت اعتمادناپذیر، مدل تحلیلی هنسن را از چگونگی کارکرد روایت اعتمادناپذیر در سینما بررسی مینماید و نتیجه میگیرد که نظر به دخالت نوآوری در آفرینش روایتهای تازه و امکان پیدایش گونههای جدید در هر نوع هنری، الگوهای گوناگون روایت و از جمله روایت اعتمادناپذیر، چارچوبی محدود و از پیش تعیین شده نداشته، با گذشت زمان و ارائة روایتهای جدید ممکن است اشکال تازهای از آن نیز ساخته شوند.
روایت اعتمادناپذیر در سینما,شخصیت کانونی,نقطه دید,نظریه شناخت
https://jfadram.ut.ac.ir/article_55377.html
https://jfadram.ut.ac.ir/article_55377_18582dfe225b7d301ca05de9ed1ffb0e.pdf
دانشگاه تهران
دانشکدگان هنرهای زیبا
نشریه هنرهای زیبا: هنرهای نمایشی و موسیقی
2228-6012
2676-7422
20
1
2015
03
21
گسست و پیوستگی فرهنگی در تئاتر پیشامشروطه بررسی موردی نمایشنامهی طریقهی حکومت زمانخان اثر میرزاآقا تبریزی
27
40
FA
فرزان
سجودی
دانشیار دانشکده سینما تئاتر، دانشگاه هنر تهران، تهران، ایران.
fsojoodi@yahoo.com
آیدا
بصیری
کارشناس ارشد ادبیات نمایشی، دانشکده هنرهای زیبا، دانشگاه تهران
aidabasiri@gmail.com
10.22059/jfadram.2015.55384
نشانهشناسی فرهنگی از حوزههای مطالعه فرهنگ و هنر است که توسط اعضای مکتب مسکو/تارتو پدید آمده است. این الگوی فکری از یکسو به فرهنگ به مثابه موجودیتی مستقل که سپهری قائم به ذات دارد نگاه میکند و از سوی دیگر این سپهرفرهنگی را پدیدهای آمیخته و دارای مرزهایی میداند که به واسطه آن با دیگر حوزهها به گفتگو مینشیند. فرهنگها با این مرزها و از طریق ترجمه بینافرهنگی و فرآیندهای جذب و طرد با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. در اینجا همپوشانی میان رمزگانهای دو فرهنگ سبب پیوستگی میشود و نقاط بیرون قرار گرفته از مرزهای مشترک گسستگی را شکل میدهند. مقاله حاضر در نظر دارد با توجه به این نظریه، به ادبیات نمایشی ایران که شاخه ای از فرهنگ ایران زمین را شکل میدهد نگاهی نو بیاندازد؛ همچنین به میزان گسست و پیوستگی در دوره پیشامشروطه در ادبیات نمایشی ایران پی ببرد. لذا برای نیل به این هدف ابتدا به معرفی و بررسی مفاهیم و اصطلاحات طرح شده در این نظریه پرداخته خواهد شد، پس از آن به مطالعه تئاتر پیشامشروطه از چشمانداز این رویکرد میپردازد و در نهایت، "چگونگی حکومت زمان خان" اثر میرزا آقا تبریزی نخستین نمایشنامهنویس ایرانی را در این رویکرد قرار داده و بررسی خواهد نمود.
فرهنگ/نه ـ فرهنگ,گفتگوی بینافرهنگی,گسست/پیوستگی,تفلیس,میرزاآقا تبریزی,رمزگانهای خودی شده
https://jfadram.ut.ac.ir/article_55384.html
https://jfadram.ut.ac.ir/article_55384_5e656028522581a3f730c3c5a795cadf.pdf
دانشگاه تهران
دانشکدگان هنرهای زیبا
نشریه هنرهای زیبا: هنرهای نمایشی و موسیقی
2228-6012
2676-7422
20
1
2015
03
21
باروک و استحاله باورهای مذهبی در هملت اثر ویلیام شکسپیر
41
48
FA
محسن
حنیف
استادیار زبان و ادبیات انگلیسی، دانشگاه خوارزمی، تهران، ایران.
mhanif@ut.ac.ir
محمد
حنیف
دکتری تخصصی تاریخ، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، تهران، ایران
10.22059/jfadram.2015.55386
کشمکشهای سیاسی، اجتماعی و مذهبی بین کاتولیکها و پروتستانها پس از رنسانس، رنگ و بویی متفاوت به آثار دسته گستردهای از هنرمندان اروپا از جمله شکسپیر داده بود. منتقدین ادبی و هنری، این سبک و سیاق تازه را سالها بعد تشریح کردند و نام هنر باروک را برآن نهادند. از جمله عناصر اصلی این هنر به چالش کشاندن مفهوم حقیقت در ذهن مخاطب و ایجاد حس عدم قطعیت در اوست. هنرمند باروک همچنین سعی میکند بین دنیای معنا و ماده آشتی ایجاد کند. نویسندگان این مقاله سعی دارند تا با تکیه بر این دو اصل باروک و با استفاده از روش تحقیق تبیینی، به بررسی موضوع و درونمایههای نمایشنامه <em>هملت</em> اثر ویلیام شکسپیر بپردازند. شخصیت هملت نماینده نسلی است که بر سر دوراهی کاتولیسیسم و پروتستانتیسم سردرگم مانده است. از یک سو، شبح پدر هملت او را به سوی کاتولیسیسم، دین آبا و اجدادیاش، میخواند و از سوی دیگر عقاید نوگرای کلادیوس، عموی هملت، در کشورداری و همچنین تربیت خود هملت در دانشگاه ویتبرگ، مهد پروتستانتیسم، او را به سوی عقاید تجددگرای مسلک مذهبی اجتماعی پروتستان میکشاند. با این حال، هملت در پایان، با یافتن یک راه سوم، مقصدی را برمیگزیند که برآیند هر دو آیین کاتولیسیسم و پروتستانتیسم است.
شکسپیر,هملت,باروک,کاتولیک,پروتستان
https://jfadram.ut.ac.ir/article_55386.html
https://jfadram.ut.ac.ir/article_55386_d30e2609deb3a666b89ba741e24af596.pdf
دانشگاه تهران
دانشکدگان هنرهای زیبا
نشریه هنرهای زیبا: هنرهای نمایشی و موسیقی
2228-6012
2676-7422
20
1
2015
03
21
حرکت با ضربآهنگ موسیقی: روشی برای کنترل شدت و افزایش مشارکت در فعالیتبدنی
49
56
FA
یحیی
آصفی
دانشجوی دکترای فیزیولوژی ورزشی، گروه فیزیولوژی ورزشی، دانشکده تربیت بدنی و علوم ورزشی، دانشگاه ارومیه، ارومیه، ایران
y.asefi@urmia.ac.i
10.22059/jfadram.2015.55388
نتایج تحقیقات نشان میدهند، میتوان از موسیقی جهت افزایش مدت انجام فعالیتبدنی استفاده کرد. با این وجود، نقش موسیقی در کنترل شدت فعالیتبدنی کمتر مورد بررسی قرار گرفته است. هدف از این تحقیق، از یک سو بررسی نقش موسیقی در کنترل شدت فعالیتبدنی و از سوی دیگر، تأثیر ساختار موسیقی بر ایجاد همزمانی بین موسیقی و فعالیتبدنی میباشد. بدین منظور آزمودنیها (دانشجویان رشته تربیتبدنی) طی چهار جلسه مجزا و هر جلسه شامل دو وهله مورد ارزیابی قرار گرفته شد. جهت انجام این تحقیق شش قطعه موسیقی با میزان و سرعتهای مختلف ساخته شد. از آزمودنیها خواسته شد طی رکابزدن بر روی دوچرخه کارسنج، تواتر رکابزدن خود را با ضربآهنگ موسیقی همگام کنند. در هر وهله ضربان قلب و سرعت رکابزدن آزمودنیها اندازهگیری شد. دادهها با آزمون آنالیز واریانس با اندازهگیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونیتحلیل شد. نتایج بدست آمده نشان داد میزان موسیقی بر درک ضرب موسیقی و همگامی تأثیر معناداری ندارد. همچنین نتایج نشان داد در هر ضربآهنگ، ضربان قلب زنان نسبت به مردان به طور معناداری بالاتر است اما جنسیت بر درک ضرب موسیقی و همگامی تأثیر معناداری ندارد. نتایج حاصل از این تحقیق نشان داد میتوان از موسیقی جهت کنترل شدت فعالیتبدنی استفاده کرد.
فعالیتبدنی,سلامتی,موسیقی,میزان
https://jfadram.ut.ac.ir/article_55388.html
https://jfadram.ut.ac.ir/article_55388_656ccbafe4f81c9431bca180ca94da85.pdf
دانشگاه تهران
دانشکدگان هنرهای زیبا
نشریه هنرهای زیبا: هنرهای نمایشی و موسیقی
2228-6012
2676-7422
20
1
2015
03
21
مطالعۀ تطبیقی راهکارهای پایانبندی نمایشی در درامهای دهۀ اخیر ایران
57
66
FA
مجید
کیانیان
کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی، دانشکده هنر و معماری، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران.
محمد جعفر
یوسفیان کناری
0000-0002-6698-9224
استادیار گروه ادبیات نمایشی، دانشکده هنر و معماری، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران.
yousefian@modares.ac.ir
سید مصطفی
مختاباد
دانشیار گروه ادبیات نمایشی، دانشکده هنر و معماری، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران.
10.22059/jfadram.2015.55390
در این مقاله سعی شده است تا با تمرکز بر جلوههای ساختاری برخی از مهمترین نمایشنامههای دهۀ هشتاد ایران، الگوهای رایج پایانبندی آنها مورد بررسی تطبیقی قرار گیرد. با انتخاب یک چارچوب مفهومی برگرفته از آرای منتقدان ادبیات نمایشی معاصر نظیر مارتین اسلین و مانفرد فیستر، تلاش میشود تا ضمن شناخت هر چه بهتر نحوة سازماندهی اطلاعات در پردههای پایانی آثار نمایشی مورد اشاره، دریافت تازهای از قابلیتهای روایی نمایشنامههای معاصر ایران حاصل شود. مقالة حاضر با تکیه بر شاخصترین اشکال پایانبندی در آثار این دهه، به سنجش ارزشهای نمایشی تعریف شده و میزان تأثیرگذاری آنها بر ساختار کلّی روایت در نمونههای مطالعاتی میپردازد. این تحقیق به شیوه توصیفی- تحلیلی انجام یافته و با هدف شناخت الگوی رایج پایانبندی در نمایشنامههای این دهه دنبال شده است. یافتههای این تحقیق نشان میدهند که به رغم تنوع موضوعی و ساختاری، نمایشنامههای این دهه اغلب متمایل به نوعی تجربهگرایی در کاربرد الگوهای پایانبندی ناتمام، نیمه تمام و یا کاملاً باز میباشند. بازتاب این گرایش عمده را میتوان در سبکهای روایی نمایشنامهنویسان متأخر ایران و نوآوری در شیوههای نگارشی آنها مشاهده کرد.
نمایشنامههای ایرانی,پایانبندی,پیرنگ نمایشی,روایت-شناسی,نقد و بررسی
https://jfadram.ut.ac.ir/article_55390.html
https://jfadram.ut.ac.ir/article_55390_d00c942714223c9a4b71824759490c70.pdf
دانشگاه تهران
دانشکدگان هنرهای زیبا
نشریه هنرهای زیبا: هنرهای نمایشی و موسیقی
2228-6012
2676-7422
20
1
2015
03
21
بررسی تطبیقی قیاس ارسطویی با سکانسهای شروع پنج فیلم کلاسیک
67
76
FA
محمدجعفر
مستشرق
دانشجوی دکتری پژوهش هنر، دانشکده هنر، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران
mohammad.mostashregh@gmail.com
احمد
الستی
مدرس پردیس هنرهای زیبا، دانشگاه تهران و مدرسه عالی فیلم تهران.
a.alasti@yahoo.com
امیر حسین
خلیلی
کارشناس ارشد سینما، دانشکده هنرهای نمایشی و موسیقی، پردیس هنرهای زیبا، دانشگاه تهران
10.22059/jfadram.2015.55393
این مقاله به مطالعة پنج فیلم مهم سینمای کلاسیک هالیوود میپردازد و استدلال میکند که در دورة کلاسیک، سینمای داستانی از سلسلهای از اصول، راهکار و قرارداد برای آغاز و ورود به فیلمها تبعیت میکرد و تشریح میکند که این اصول بر مبنای نظریات فلاسفه در باب نحوه شناخت، درک و استدلال ذهن انسان بنا شده است. این مقاله در پی اثبات این نظریه است که در این دوره، استودیوها با استفاده از فلسفه، نسبت به تدوین یک سری از اصول موسوم به قوانین دبلیو اقدام کردهاند و موفق به تثبیت آنها شدهاند. این قوانین برای سوق دهی مخاطب به درون داستان، فیلمساز را ملزم به معرفی چهار عنصر در سکانس شروع فیلم میکند که عبارتند از مکان، زمان، شخصیت و داستان یا گره اصلی فیلم. این مقاله به منظور بررسی ارزش فلسفی این اصول از نظریات ارسطو در باب استدلال استقرایی و استدلال قیاسی بهره برده است. استدلال قیاسی بدین نحو عمل میکند که برای رسیدن به نتیجه قابل اعتماد، بایستی از یک مقدمه کبری بهره برد و در مرحله بعد با مقدمهای کوچکتر از مقدمه کبری موسوم به مقدمه صغری، زمینه را برای رسیدن به نتیجه فراهم کرد. هدف این مقاله، تجزیه و تحلیل سکانس شروع فیلمها برای اثبات قوانین دبلیو و اثبات تبعیت این قوانین از استدلال قیاسی ارسطوست.
سینما,دکوپاژ,سکانس شروع,سینمای کلاسیک,استدلال استقرایی,استدلال قیاسی
https://jfadram.ut.ac.ir/article_55393.html
https://jfadram.ut.ac.ir/article_55393_6bb31d7bd35d39958eb5f53d5136f50a.pdf